جدول جو
جدول جو

معنی کناره شدن - جستجوی لغت در جدول جو

کناره شدن
(کَ دَ)
دور شدن. برکنار گردیدن: و هوشهنگ که چهارم بطن بود از فرزندان او، ولی عهد گردانید و به مرگ خویش کناره شد. (فارسنامۀ ابن بلخی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مردن. (یادداشت ایضاً) : وبایی عظیم پدید آمد پس هر کسی را عزیزی کناره می شد صورتی می ساخت مانند او. (فارسنامۀ ابن بلخی). چون پدرش کناره شد در شکم مادر بودو تاج بر شکم مادرش نهادند. (فارسنامۀ ابن بلخی). و نزدیک منذر رفت و آنجا می بود تا پدرش کناره شد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 75)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اداره شدن
تصویر اداره شدن
انجام شدن، به پایان رسیدن، تمام شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
کنایه گفتن، کلمۀ کنایه آمیز به کسی گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلافه شدن
تصویر کلافه شدن
کنایه از مانند کلاف سردرگم شدن، سرگشته شدن، گیج شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشاره شدن
تصویر اشاره شدن
بدست و ابرو و مانند آن القا شدن امری، صادر شدن فرمان و دستور
فرهنگ لغت هوشیار
دور شدن گم شدن، از خانمان و وطن دور ماندن، یا آواره شدن از تخت و گاه. از سلطنت دور ماندن از تاج و تخت دور ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاوه شدن
تصویر کلاوه شدن
سراسیمه شدن، کلافه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلافه شدن
تصویر کلافه شدن
مانند کلافه سر در گم شدن گیج شدن، سخت ناراحت شدن: (از گرما کلافه شدم)
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه زدن نیش زدن تفشه زدن عبارت کنایه آمیز گفتن: گفتی بمن که تیغم از ابرو کنایه است گر میزنی کنایه نگارا، بمن مزن. (طاهر وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
گذشتن عبور کردن: این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند. یا گذاره شدن تیر. گذشتن تیر از موضعی: بزد بر میان درخت سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلافه شدن
تصویر کلافه شدن
((~. شُ دَ))
سرگشته شدن، گیج شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
((~. زَ دَ))
منظور خود را غیرصریح بیان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذاره شدن
تصویر گذاره شدن
((~. شُ دَ))
گذر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
إغاظةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
Insinuate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
insinuer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
insinuar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
רמוז
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
کنایہ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
ইঙ্গিত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
บอกเป็นนัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
kumaanisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
ほのめかす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
暗示
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
mengisyaratkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
암시하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
insinuieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
इशारा करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
insinueren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
insinuare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
insinuar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
натякати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
insynuować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
намекать
دیکشنری فارسی به روسی